Avsnitt غزل ۸: ساقیا برخیز و در ده جام را... دیوان غزلیات حافظ Spela Dela Facebook Twitter Kopiera länk
ساقیا برخیز و درده جام را _ خاک بر سر کن غم ایام را // ساغر می بر کفم نه تا ز بر _ برکشم این دلق ازرق فام را// گر چه بدنامیست نزد عاقلان _ ما نمیخواهیم ننگ و نام را // باده درده چند از این باد غرور _خاک بر سر نفس نافرجام را // دود آه سینهٔ نالان من _ سوخت این افسردگان خام را //محرم راز دل شیدای خود _کس نمیبینم ز خاص و عام را// با دلارامی مرا خاطر خوش است _ کز دلم یک باره برد آرام را // ننگرد دیگر به سرو اندر چمن_ هر که دید آن سرو سیم اندام را // صبر کن حافظ به سختی روز و شب_ عاقبت روزی بیابی کام را Rss Apple Podcaster →