قسمت چهارم درباره گابریل گارسیا مارکز

میخوام توی این اپیزود از گابریل گارسیا مارکز و زندگی جادوییش حرف بزنم.

من بین تمام نویسنده یه علاقه خاصی به گابریل گارسیا مارکز دارم. دلیلشم عجین بودن جادو با زندگیش هست. منظورم از جادو لزوماً خرافه نیست. اون اتفاقات ماوراء الطبیعه که میدونیم هست اما شاید نتونیم اثباتش کنیم. ارتباطات اسرارآمیز و عجیب بین خودمون و جهان واقعی و عالم غیب. شهود و ادراک های قلبی و از این دست چیزها.

مارکز یه نگاه ماوراء الطبیعه و به قولی جادویی به زندگیش داره. اون از بچگی توی یه روستایی بزرگ شده بود که پر از خرافه و اعتقادات و باورهای جادویی و عجیب و غریب بود. و خودشم یک نگاه غیرخطی به اتفاقات داشت. مثلاً یادمه یه جا میگفت وقتی کلاه چهارخونه خودم رو قاطی وسایل پدربزرگم که داشتند بعد از مرگ می سوزوندنش دیدم بر اثر یک ادراک شهودی فهمیدم که بخشی از وجودم با پدربزرگم مرد. و فهمیدم از همون لحظه یک نویسنده ام که فقط سواد نوشتن رو کم دارم.

گابریل گارسیا مارکز یک نویسنده کلمبیایی هست که سبک رئالیسم جادویی با اون شناخته میشه. رئالیسم جادویی هم یک سبک نوشتن هست که خیلی جالبه. ترکیب واقعیت و جادو. تو این سبک تو اتفاقات جادویی و خارق العاده رو یک طوری می شنوی که کاملاً باورش میکنی. من خودم خیلی دوست دارم به این سبک بنویسم. اما اصلاً فکر نکنید کار آسونیه. چون مرز باریکی بین تخیلی نوشتن و رئالیسم جادویی هست. یعنی مثلاً توی نوشته تخیلی تو میگی مثلاً اون آسمون باز شد و ازش اون سفینه اومد. خب به محض اینکه اینو میگی همه میفهمند تخیلیه. ولی مارکز اصلاً اینطوری نمی نویسه یه طوری توی دل یه داستان بازشدن آسمون و پایین اومدن سفینه رو جا میده که به خودت میای می بینی که کاملاً باورش کردی و اصلا ً حس تخیلی بهت دست نداده.

منبع: کتاب زنده ام تا روایت کنم- خودزندگی نامه گابریل گارسیا مارکز

متن، صدا و تدوین: سمانه جمشیدی

بیست و دوم فروردین 1400

Podden och tillhörande omslagsbild på den här sidan tillhör samaneh jamshidi. Innehållet i podden är skapat av samaneh jamshidi och inte av, eller tillsammans med, Poddtoppen.