جلال و جلیل با همین جیپ ‌رفتند سراغ کپرنشین‌ها. دنبال رو به موت‌ها. اونهایی که از گشنگی دنده‌هاشون زده بود بیرون. یا اونهایی که تو خیالشون زن و بچه‌ رو با یه مثقال سوخته‌ی تریاک تاخت می‌زدند. واسه کارشون سرباز می‌گرفتند. تو تمام کپرنشین یه‌ مرد نمی‌موند. می‌رفتند تو کوه‌های مرز، از صخره‌ها می‌افتادند پایین، اعدام می‌شدند، حبس می‌خوردند تا ابد. تو آدم‌کشی‌ها می‌مردند. میون کپرها چند تا بز می‌موند، چند تا بچه‌، با سلطان‌جلال و سلطان‌جلیل، با دخترهای جوان شوهرمرده. برادرای جیم خوب که کیفور می‌شدند، بزها رو بسمل می‌کردند، گوشتش رو به سیخ می‌کشیدند، کبابش رو به نیش. از دخترها خوشگلهاش رو می‌فروختند به پاکار ظاهرخان، پیرمردها و پیرزن‌ها و بچه‌های یتیم رو ول می‌کردند به امون خدا، می‌رفتند به یه کپرنشین دیگه.

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Podden och tillhörande omslagsbild på den här sidan tillhör Mehrad Bazrgar. Innehållet i podden är skapat av Mehrad Bazrgar och inte av, eller tillsammans med, Poddtoppen.